کتاب انسان در جستجوی معنا اثر ویکتور فرانکل از نشر آزرمیدخت
128,000 22%
99,000 تومان
خواندن تجربیات شخصی که در یکی از سختترین دورانهای تاریخ میزیسته و در دشوارترین موقعیتها، نهتنها به زندگی بلکه به امیدواری خود ادامه داده، برای اغلب افراد الهامبخش خواهد بود. کتاب انسان در جستجوی معنا به قلم ویکتور فرانکل، ازجمله آثار درخشان و مشهوریست که بعد از گذشت سالها از انتشار نخستین چاپش، هنوز هم جذابیت فراوانی دارد. این کتاب روانشناختی، گزارشی از تجربیات شخصی فرانکل از زندگی در اردوگاه کار اجباری نازیهاست. دربارهی کتاب انسان در جستجوی معنا با وجود آنکه قسمت اول کتاب انسان در جستجوی معنا (Man's Search for Meaning) به قلم ویکتور فرانکل (Viktor Frankl) ناخوشایند است و از مشقتها و رنجهای وحشتناکی سخن میگوید، اما دلایل زیادی برای مهم بودن این قصه و ادامه دادن به شنیدنش وجود دارد. این داستان دربارهی جانبهدربردن است؛ دربارهی سرچشمهی قدرتی که موجب زنده ماندن ویکتور فرانکل بعد از گذراندن سختیهای بسیار شد. او با تجربهی تکرارنشدنی خود از زندگی سخت در اردوگاه کار اجباری، پس از پایان جنگ و رهایی، شاهکار خود به نام انسان در جستجوی معنا را به نگارش درآورد و مکتب تازهای را در روانشناسی، تحت عنوان «معنادرمانی» یا «لوگوتراپی» خلق کرد که ثمرهی تجربیات ناخوشایندش در سالهای اسارت و زندانی بودنش در اردوگاههای کار اجباری است. این نظریه در میان روانشناسان و رواندرمانگران، طرفداران زیادی دارد. کتاب انسان در جستجوی معنا، یکی از مهمترین آثار عصر ما محسوب میشود. اگر کتابی تنها به تشریح یک رویکرد و یک فکر اختصاص یافته باشد و با این حال چنان قدرتی داشته باشد که بتواند زندگی کسی را تغییر دهد، همین دلیل برای خواندن آن کافی خواهد بود. کتاب حاضر که به قلم ویکتور فرانکل و بر اساس خاطرات و زندگینامهی خود او نوشته شده نیز، از چنین ویژگیای برخوردار است.
میتوان گفت که این کتاب دربارهی وحشتی بزرگ و هولناک سخن میگوید که پیش از آن بهقدر کافی دربارهاش صحبت نشده بود. حادثهای وحشتناک درخصوص انبوهی از شکنجههای کوچک که البته عدهی کمی به صحت آن باور دارند.
به عبارت دیگر، ویکتور فرانکل میخواهد در کتاب انسان در جستجوی معنا به این سؤال پاسخ دهد که: بازتاب زندگی روزمره در یک اردوگاه کار اجباری، در ذهن یک زندانی عادی به چه صورت است؟
ویکتور فرانکل که به مدت سه سال، به جرم یهودی بودن در اردوگاههای کار اجباری آلمان نازی، اسیر و زندانی بود، در کتاب انسان در جستجوی معنا به بررسی اهمیت جستجوی مفهوم زندگی در شرایط مختلف پرداخته است. وی بهعنوان یک روانشناس اگزیستانسیالیست، اهمیت معنای زندگی را در پرتنشترین شرایط ممکن بررسی میکند.
همچنین او در این کتاب، به معرفی و تشریح دیدگاه جدید خود در روانشناسی، یعنی لوگوتراپی یا معنادرمانی میپردازد. ویکتور فرانکل بر مبنای تجربیات شخصی خود و بیماران فراوانی که داشته، عقیده دارد که شما نمیتوانید از رنج و عذاب دوری کنید؛ اما میتوانید طرز برخورد با آن را خودتان انتخاب کنید. ویکتور فرانکل در زمان ورود خود به اردوگاه کار اجباری، در میانهی جنگ جهانی دوم، در جیب لباس یک زندانی کشتهشده، کاغذی پیدا کرد که روی آن نوشته شده بود: «خدایت را با تمام قلبت، با تمام روحت و با تمام قدرتت دوست بدار». لباسی که مجبور شد از آن استفاده کند. تفسیر او از آن جمله این بود که پاسخ مثبت به زندگی، علیرغم هر چه با آن روبهرو میشویم، خواه رنج و خواه مرگ، یک فرمان است. چراکه در ناپیمودنیترین راهها و در ناامیدکنندهترین لحظات و وضعیتهاست که میتوان بزرگترین معنا را پیدا کرد. نویسندهی کتاب انسان در جستجوی معنا، مفهوم حضور خود در آن جهنم و اردوگاه عذابآور را دریافت و به همین خاطر، تمام بیماریها، خستگیها، گرسنگیها، تشنگیها، فشارهای روانی و شکنجههای بدنی را تحمل کرد. در اردوگاهی که ویکتور فرانکل اسیر بود، بهطور معمول از هر بیستوهشت نفر، یک نفر زنده میماند و مابقی یا کشته میشدند و یا خودکشی میکردند. او بعد از بررسیهای فراوان متوجه شد کسانی که زنده میمانند، لزوماً قبل از اسیر شدنشان سالمترین، قویترین، باهوشترین یا ثروتمندترین فرد نبودهاند. آنها کسانی بودهاند که برای زندگی خود معنایی داشته و به امید تحقق آن معنی و هدف، بعد از پایان جنگ زنده ماندهاند. هدفی که او در کتاب انسان در جستجوی معنا از آن صحبت میکند، میتواند شامل موارد مختلفی باشد؛ از پیدا کردن دیگر اعضای خانواده گرفته تا ساختن کشور گس از ویرانی جنگ و... درواقع ویکتور فرانکل پس از تشریح سختترین شرایط برای زندگی انسانها در بخش اول کتاب انسان در جستجوی معنا، از مخاطبان خود میپرسد که چگونه برخی افراد با گذر از چنین تونل خطرناکی زنده و استوار میمانند و برخی دیگر در همان شرایط، قادر به ادامه دادن زندگی خود نیستند؟ او از نگاه تخصصی خود به حوزهی روانشناسی و عصبشناسی، عامل اثرگذار در این میان را ذهن انسان میداند. از نظر ویکتور فرانکل، ساختار و ویژگیهای مغز انسان بهگونهای هستند که برای هر رخدادی، تفسیر و معنای خاصی را خلق میکنند که درواقع تبدیل به عواملی تعیینکننده در نحوهی زندگی او میشوند. این جهانبینی ما و درواقع ذهن ماست که به ما میگوید یک رخداد کشنده است یا قابل تحمل و سازنده. به همین ترتیب ویکتور فرانکل و دیگر بازماندگان اردوگاههای کار اجباری نازیها، ازجمله افرادی بودند که توانایی ساختن معنا برای زندگی خود در آن شرایط را داشتند. کسانی که در انتهای رنجها و مشقتهای خود، روزنهی امیدی میدیدند.
اگر شما هم احساس میکنید که در چنگال مشقتها، تکرارها و بهطور کلی بیمعنایی زندگی اسیر شدهاید، به احتمال زیاد مطالعهی خاطرات ویکتور فرانکل در کتاب انسان در جستجوی معنا برایتان خالی از فایده نخواهد بود.
در بخشی از کتاب انسان در جستجوی معنا میخوانیم:
ما نباید هرگز فراموش کنیم که ممکن است حتی در مواجهه با یک وضعیت یأسآور، وقتی با سرنوشتی برمیخوریم که نمیتواند عوض شود، هنوز هم میتوانیم معنای زندگی را پیدا کنیم. پس چیزی که اهمیت دارد این است که از نیروی بالقوهی منحصربهفرد انسان آگاه باشیم و آن، تبدیل تراژدی شخصی به یک پیروزی و تبدیل وضعیتی ناگوار به یک دستاورد انسانی است. وقتی ما دیگر نمیتوانیم یک وضعیت را تغییر بدهیم، چالش پیش روی ما این است که خودمان را عوض کنیم (فقط به یک بیماری بیدرمان مانند سرطانی که با جراحی درمان نمیشود فکر کنید). اجازه بدهید تا یک مثال روشن برایتان بیاورم: یکبار پزشک عمومی سالمندی دربارهی افسردگی شدید خود با من مشورت کرد. او نمیتوانست با از دست رفتن همسرش که دو سال پیش فوت کرده بود کنار بیاید. او همسرش را ورای هر چیز دیگر دوست داشت. حالا من چگونه میتوانستم به او کمک کنم؟ باید به او چه میگفتم؟ خوب، من از گفتن هر چیزی به او خودداری کردم و در عوض پرسیدم: «دکتر، اگر شما قبل از او میمردید و همسر شما مجبور میشد بدون شما به زندگی ادامه دهد چه اتفاقی میافتاد؟» او گفت: «اوه، این برای او وحشتناک میبود، باعث زجر کشیدن بیشازحد او میشد!» پاسخ من این بود: «میبینید دکتر، او از آن درد و عذاب رهایی یافته و در حقیقت شما بودید که این رنج و عذاب را از روی او برداشتید، به بهای اینکه حالا شما باید زندگی کنید و به عزای از دست رفتن او بنشینید.» او هیچ حرفی نزد ولی دستم را فشرد و در کمال آرامش دفترم را ترک کرد. از برخی جهات، رنج و عذاب در لحظهای که معنایی پیدا کند، مانند معنای ازخودگذشتگی، دیگر رنج و عذاب نیست. البته، این ملاقات به معنای واقعی کلمه یک جلسهی درمانی نبود به این خاطر که اول، نومیدی او یک بیماری نبود و دوم، من نمیتوانستم سرنوشت او را عوض کنم؛ نمیتوانستم همسر او را زنده کنم؛ اما در آن لحظه توانستم رفتار او را با سرنوشت بازگشتناپذیرش عوض کنم، زیرا از آن به بعد او حداقل میتوانست در رنج و عذاب خود یک معنا ببیند. یکی از اصول بنیادی لوگوتراپی این است که دلمشغولی اصلی انسان برخورداری از لذت یا دوری جستن از درد نیست بلکه درک معنای زندگی خویش است. به همین خاطر انسان حتی حاضر است رنج بکشد، البته بهشرط اینکه رنج و عذاب او معنایی داشته باشد.