کتاب 48 قانون قدرت اثر رابرت گرین از نشر آزرمیدخت
660,000 39%
398,000 تومان
یکی از پرفروشترین کتابهای موفقیت و خودسازی در سرتاسر کشورهای جهان، کتاب 48 قانون قدرت، اثر رابرت گرین است. این اثر، قابل استفاده برای تمام کسانی است که خواهان قدرت هستند یا میخواهند خود را در برابر قدرت دیگران تجهیز کنند. نویسنده در این کتاب به شما میآموزد که چگونه در تمام عرصههای زندگی قدرتمند شوید.
درباره کتاب 48 قانون قدرت:
چطور بر تمام امور زندگی مسلط شویم و قدرت را در دستان خود بگیریم؟ رابرت گرین (Robert Greene) این اثر را که پس از مدتی کوتاه جزء آثار پرفروش در عرصهی بینالمللی شد، سال 1998 منتشر کرد. او حدود بیست سال دربارهی قدرت، تحقیقات گستردهای انجام داد و سپس تمام نتایج آن را در قالب چندین کتاب منتشر ساخت. رابرت گرین در تمام تحقیقات خود، به دنبال پاسخ به این سؤال بود که چرا در طول تاریخ برخی از افراد خاص به قدرت رسیده و سرنوشت خودشان و دیگران را دگرگون کردهاند؟ او در کتاب 48 قانون قدرت (The 48 Laws Of Power)، خلاصهای از تاریخ سههزارسالهی قدرت که در چهرههای تاریخی بزرگی مانند نیکولو ماکیاولی، سون تزو، ملکه الیزابت اول، هنری کسینجر و دیگر شخصیتهای مشهور تجسم یافته را بیان کرده است. رابرت گرین این کتاب را در قالب 48 فصل در آورده و هر یک از آنها را به تشریح یکی از قوانین قدرت اختصاص داده است. قدرت، یک بازی اجتماعی است که برای آموختن آن باید توانایی خود را در مطالعه و شناخت مردم تقویت کنید. اندیشمند بزرگ قرن هفدهم، بالتازار گراسیان که از نجیبزادگان آن دوره نیز محسوب میشد، دراینباره مینویسد: «بسیاری از ما وقتمان را برای مطالعه خواص گیاهان دارویی یا خصوصیات حیوانات سپری میکنیم. آیا مطالعه و شناخت ویژگیهای انسانهایی که با آنها زندگی میکنیم و با آنها میمیریم، به این اندازه مهم نیست؟» کسی در این عرصه بازیگر ماهری میشود که روانشناس قابلی هم باشد. انگیزهها را تشخیص دهید و در پسِ غبار مهآلودی که افراد، اطراف کارهایشان ایجاد کردهاند، خود واقعیشان را ببینید. از نظر رابرت گرین در کتاب 48 قانون قدرت، بهترین دانشی که میتوانید برای دستیابی به قدرت داشته باشید، شناخت انگیزههای پنهان افراد است. زیرا این شناخت، فرصتهای خوبی برای فریب و اعمال نفوذ ایجاد میکند. معرفی و دانلود کتاب 48 قانون قدرت آدمی پیچیدهترین موجود است و میتوان او را یک عمر نظاره کرد، بیآنکه به شناخت کاملی از او دست یافت. پس بسیار مهم است که از همین حالا کسب مهارت در زمینهی شناخت افراد را شروع کنید. قبل از هر چیز این اصل را به خاطر بسپارید: هرگز بین کسی که بررسی میکنید و کسی که به او اعتماد میکنید، تفاوتی قائل نشوید. هرگز به طور کامل به کسی اطمینان نکنید و همواره همهی افراد را از جمله دوستان و کسانی که عاشقشان هستید، زیر نظر بگیرید. باید بیاموزید همیشه مسیر غیرمستقیم دستیابی به قدرت را در پیش بگیرید. فریبکاریهایتان را زیر نقاب مهربانی پنهان کنید. مثل توپ بیلیارد باشید که قبل از رسیدن به هدف، چندین بار به توپهای دیگر و کنارههای میز برخورد میکند. حرکات شما نیز باید طوری باشند که طرف مقابل نتواند آنها را تشخیص دهد. رابرت گرین با کمک 48 قانونی که در این کتاب توصیف کرده، به شما کمک میکند مجری اصلی بازی باشید و در انتها نیز بهعنوان برنده و الگویی برای سایرین شناخته شوید. کتاب 48 قانون قدرت را نوعی کتاب راهنما در مورد هنر عملکرد غیرمستقیم بدانید. این قوانین از زندگی و تجربیات مردان و زنانی استخراج شدهاند که بازی قدرت را بررسی کرده و بر آن تسلط یافتهاند. محدودهی زمانی نوشته شدن این متون، به بیش از سیصد سال پیش و دورهها و تمدنهای مختلفی همچون چین باستان و رنسانس ایتالیا بازمیگردد. درعینحال تمام این حکایات، درونمایههایی مشترکی دارند که بر ماهیت قدرت اشاره میکند. پشت همهی قوانینی که رابرت گرین در این کتاب مطرح کرده، فرضیهی سادهای نهفته است: انجام برخی کارها قدرت افراد را افزایش میدهد (رعایت قانون) و انجام برخی دیگر موجب کاهش قدرت یا حتی نابودیشان میشود (سرپیچی از قانون). تمامی این سرپیچیها و رعایتها، با مثالهایی تاریخی توضیح داده شدهاند. قوانین کتاب 48 قانون قدرت، قطعی هستند و تاریخ انقضا ندارند.
در بخشی از کتاب 48 قانون قدرت میخوانیم:
شکارچیان ماری را تعقیب میکردند. مار از کشاورزی خواست تا زندگیاش را نجات دهد. کشاورز برای پنهان کردن مار، چمباتمه زد و اجازه داد، مار داخل شکمش برود اما وقتی خطر رفع شد و کشاورز از مار خواست تا بیرون بیاید، مار نپذیرفت، زیرا درون شکم کشاورز گرم و امن بود. در راه بازگشت به خانه، کشاورز، مرغ ماهیخواری را دید و پیش او رفت و ماجرا را در گوشش گفت. ماهیخوار گفت که چمباتمه بزند و به خودش فشار بیاورد تا مار خارج شود. وقتی مار سرش را بیرون آورد، ماهیخوار آن را گرفت و بیرون کشید و کشت. کشاورز بیم داشت که سم مار هنوز در بدنش باشد. مرغ ماهیخوار هم به او گفت برای درمان سم مار، باید شش پرندهی سفید بخوری. کشاورز با خودش گفت که این مرغ ماهیخوار هم پرندهی سفید است، پس با خودش شروع میکنم. او ماهیخوار را به سرعت گرفت و آن را داخل کیسه انداخت و به خانه برد و به دیوار آویزان کرد. وقتی ماجرا را برای همسرش تعریف کرد، او گفت: «تعجب میکنم. پرنده به تو محبت کرده و تو را از شر دشمنی که در شکم داشتی، خلاص کرده است، حال تو به دامش انداختهای و از کشتنش حرف میزنی؟» سپس بیدرنگ مرغ ماهیخوار را آزاد کرد و ماهیخوار پرواز کرد و دور شد؛ اما چشمهای همسر کشاورز را هم با منقار از کاسه در آورد و با خود برد.