کتاب رهایی اثر ام سوسا از نشر مجید
133,000 تومان
کتاب رهایی (Letting Go) با متن و جملاتی احساسی در مورد عشق و جدایی صحبت میکند. جدایی از یک رابطهی عاطفی و عاشقانه به قدری دشوار است که بعد از اتمام آن، تا مدتها زندگیتان را تحت تاثیر افکار و احساسات منفی قرار میدهد اما هیچ اتفاقی در زندگی بیدلیل رخ نمیدهد و میتوان به همهی تلاطمهای زندگی به چشم یک تجربه نگاه کرد. گذشته میتواند درسهای ارزشمند بسیاری به شما دهد، تجربیاتی که نمیخواهید دوباره اتفاق بیفتد.
کتاب رهایی در این راه شما را یاری میدهد. با خواندن این جملات میتوانید گذشته و خاطرات تلخ آن را رها کنید، در مسیری پیش بروید که اجازه ندهید هیچ فردی به احساسات شما صدمه بزند و در نهایت برای خود احترام قائل باشید و خودتان را دوست داشته باشید. زندگی ادامه دارد و شما لیاقت شاد بودن را دارید و تنها کاری که برای دست آوردن شادی باید انجام دهید، رهایی از تمام چیزهایی است که مانع رشد شما هستند.
جملات برگزیده کتاب رهایی:
- بهتر است تنها راه بروی تا با کسانی که مانع پیشرفتت میشوند.
- دل من همینطور در حال غرق شدن است و تو داری تنها بهسمت ساحل شنا میکنی.
- به ندای دلت گوش کن؛ چون تو را بهسمت کسانی میبرد که میتوانی به آنها اعتماد کنی.
- چند بار دیگر میخواهی به او فرصت دهی تا بالاخره متوجه شوی که او رسماً دارد تو را زیر پاهایش له میکند؟
در بخشی از کتاب رهایی میخوانیم:
مشکل آدمهای خوشقلب این است که هر کاری با آنها میکنید تاب میآورند چون خوبیهایتان را میبینند. آنها باور دارند که میتوانید تغییر کنید، باور دارند که ارزش دارید برایتان بجنگند. آنها پشتسرهم به شما فرصت میدهند تا ثابت کنید آدم بهتری هستید و دستآخر به این باور برسند که قلباً آنها را آنطور که لایقش هستند دوست میدارید. درعینحال، آنها شما را بیقیدوشرط دوست دارند، اما شما آنقدر سرتان گرم خودتان است که این را نمیبینید و سرانجام روزی میرسد که رهایتان میکنند و میروند. مدام با خودتان فکر میکنید چه اشتباهاتی کردید و چه کاری میتوانستید برای بهترکردن اوضاع انجام دهید. آدمهای خوشقلب را نادیده نگیرید. آنها تا ابد پیشتان نخواهند ماند. گاهیاوقات اینجا دراز میکشم و به این فکر میکنم آیا تو هم همینطور که من به تو فکر میکنم، به من فکر میکنی یا نه. هزارویک سؤال از خودم میپرسم تا بفهمم کجای راه را اشتباه رفتهایم. به حرفهایی فکر میکنم که میتوانستم بزنم و حرفهایی که بهتر بود نزنم؛ اما دستآخر، خودم را میان سؤالهای بیجوابی مییابم که هیچگاه برایشان پاسخی پیدا نخواهم کرد.