سلامز خوش اومدیز! | کد تخفیف خرید اول : welcome | ارسال سفارشات 2 الی 10 روز کاری
کتاب گربه ای که کتاب هارا نجات داد اثر سوسوکه ناتوسوکاوا از نشر خودمونی

کتاب گربه ای که کتاب هارا نجات داد اثر سوسوکه ناتوسوکاوا از نشر خودمونی

درباره‌ی کتاب گربه‌ای که کتاب‌ها را نجات داد
  رینتارو ناتسوکی پسر نوجوانی است که با پدربزرگش در شهری کوچک زندگی می‌کند. پسری کاملاً معمولی که در هیچ‌چیزی عالی نیست. پدربزرگ او مردی کم‌حرف، خوره‌ی کتاب و صاحب یک کتاب‌فروشی دست‌دوم است. در یک روز سرد زمستانی پدربزرگ از دنیا می‌رود. پس از مرگ او، رینتارو صاحب و گرداننده‌ی فروشگاه می‌شود. قرار می‌شود او کتاب‌ها را بفروشد و آنجا را ترک کند و به خانه‌ی یکی از عمه‌هایش برود. زنی که پیش‌تر هیچ‌وقت با برادرزاده‌اش ملاقات نکرده بود، اما حالا که رینتارو تنها شده، او سرپرستی رینتارو را بر عهده‌ گرفته است. رینتارو دبیرستانش را ترک می‌کند و کتاب‌ها را به حراج می‌گذارد تا زودتر همه‌ی آن‌ها را بفروشد. یکی از روزها که او تنها، غمگین و دل‌شکسته در فروشگاه نشسته و به پدربزرگ و گذشته‌ها فکر می‌کند، صدای کسی او را به خود می‌آورد. رینتارو به اطراف نگاه می‌کند ولی کسی را نمی‌بیند. دوباره صدایی با او حرف می‌زند. این بار به پایین نگاه می‌کند و گربه‌ای حنایی رنگ را می‌بیند که در برابرش ایستاده؛ یک گربه‌ی سخنگو. گربه به او می‌گوید به کمکش احتیاج دارد و از او می‌خواهد به دنبالش برود. آن دو با هم به انتهای کتاب‌فروشی می‌روند و ناگهان وارد هزارتویی عجیب‌وغریب می‌شوند...  داستان گربه‌ای که کتاب‌ها را نجات داد (The Cat Who Saved Books) نوشته‌ی سوسوکه ناتسوکاوا (Sosuke Natsukawa)، قصه‌ی دوستی نامتعارف یک گربه و پسربچه است. گربه‌ای که از پسر نوجوانی منزوی و تنها می‌خواهد در مأموریتی مهم به او کمک کند. رینتارو گرچه شگفت‌زده می‌شود و می‌ترسد ولی با گربه همراه می‌شود. کتابفروشی پدربزرگ در ظاهر کوچک و متروکه است، اما وقتی رینتارو به انتهای کتاب‌فروشی می‌رود، حس می‌کند کتاب‌فروشی هرلحظه بزرگتر و بزرگتر می‌شود. هر چقدر می‌رود به انتها نمی‌رسد. آن دو درنهایت، انگار از تونلی عبور کرده باشند، وارد یک سرزمین دیگر می‌شوند. گربه مثل خرگوش آلیس، رینتارو را به سرزمین عجایب می‌برد. سرزمینی که کتاب‌ها را زندانی و سلاخی می‌کنند. مأموریت گربه و رینتارو این است که کتاب‌ها، این موجودات ارزشمند را از نابودی نجات دهند و آزاد کنند.

گربه در فرهنگ و تاریخ ژاپن نقشی پررنگ دارد. ژاپنی‌ها، گربه‌ها را به خاطر آوردن خوش‌شانسی و اتفاقات مثبت ستایش می‌کنند. فیگور گربه‌ای که پنجه‌هایش را بالا گرفته و کسی را به‌سوی خود می‌خواند، از شمایل معروف ژاپنی‌هاست و هرجایی دیده می‌شود. طبق افسانه‌ها، زمانی یکی از خدایان در طوفان گرفتار شده بود، گربه‌ای با پنجه‌هایش او را به‌ سوی خود می‌خواند، زمانی که حرکت می‌کند و به سمت گربه می‌رود، صاعقه‌ای به جایی که پیش‌تر ایستاده بود می‌خورد. او خود را مدیون گربه می‌داند و معتقد است گربه جانش را نجات داده. عنصر گربه به کرات در داستان‌ها و درام‌های ژاپنی تکرار شده و قصه‌های زیادی حول آن‌ها شکل‌ گرفته است. رمان گربه‌ای که کتاب‌ها را نجات داد، از متأخرترین داستان‌هایی است که یک گربه نقش اصلی آن را بر عهده‌ گرفته دارد. گربه‌ی سوسوکه ناتسوکاوا سخن‌گو و ماجراجوست. کتاب‌های زیادی خوانده و با بزرگ‌ترین نویسندگان دنیا آشناست. او دائماً جملاتی را از کتاب‌ها نقل می‌کند. این گربه که رهایی کتاب‌ها را وظیفه‌ی خود می‌داند، در این سفر شگفت‌انگیز مجبور است با پسری گوشه‌گیر همراه شود. رینتارو گرچه در ابتدا با او نمی‌سازد، ولی کم‌کم چیزهای زیادی از این گربه یاد می‌گیرد و به بلوغ می‌رسد.

در بخشی از کتاب گربه‌ای که کتاب‌ها را نجات داد می‌خوانیم 
پدربزرگ شش صبح بیدار می‌شد، تا نیم‌ساعت بعد صبحانه‌اش را به اتمام می‌رساند و تا ساعت هفت برای ناهار رینتارو و خودش دو جعبهٔ بنتو آماده می‌کرد. سپس درها و پنجره‌ها را باز می‌کرد تا کتاب‌فروشی را هوا بدهد. بعد به گیاهان بیرون آب می‌داد. از صبح که نوه‌اش را برای رفتن به مدرسه بدرقه می‌کرد، تا اوایل غروب که رینتارو برمی‌گشت، هرگز از اقیانوس کتاب‌های دست‌دوم بیرون نمی‌آمد. برنامهٔ روزانهٔ او منظم بود و تغییرناپذیر، مثل رودخانه‌ای که پیوسته به‌سمت دریا جریان دارد.  شاید تصور کنید که این پیرمرد کوچک‌اندام کل زندگی‌اش را در آن کتاب‌فروشی گذرانده بود، اما چنین چیزی به‌هیچ‌وجه حقیقت نداشت. پدربزرگ رینتارو دربارهٔ این موضوع زیاد صحبت نمی‌کرد، اما زمانی شغل بسیار مهمی در یکی از دانشگاه‌ها داشت. رینتارو از مشتری سن‌وسال‌داری شنیده بود که پدربزرگش دچار نوعی درهم‌ریختگی عصبی شده بود. کسی که این موضوع را با رینتارو در میان گذاشت مرد محترمی بود با ریشی سفید که با کت‌وشلوار و کراواتِ بسیار باریکی به کتاب‌فروشی می‌آمد. گه‌گاه سر می‌زد تا آثار قطور ادبی بخرد، یا برخی مواقع کتاب‌هایی به زبان‌های خارجی. او به رینتارو گفت که پیش‌تر همکار پدربزرگش بوده است. یک‌بار به رینتارو گفت: «پدربزرگت انسان شگفت‌انگیزیه.» و دستش را پیش آورد و موهای او را به ‌هم ریخت. این قضیه بی‌شک مربوط به زمانی بود که رینتارو هنوز به مدرسهٔ راهنمایی می‌رفت. پدربزرگ برای انجام کاری بیرون رفته و نوه‌اش را مسئول کارهای کتاب‌فروشی کرده بود. «پدربزرگت یکی از دردسرسازترین مشکلات دنیا رو انتخاب کرده بود و هر کاری از دستش برمی‌اومد انجام می‌داد تا راه‌حلی براش پیدا کنه. بی‌اندازه براش تلاش کرد و تموم ظرفیت‌های ذهنی‌ش رو به اون کار اختصاص داد. کارش جداً عالی بود.»

%۲۲ تخفیف
۱۷۸٫۰۰۰
۱۳۹٫۰۰۰تومان
افزودن به سبد خرید
افزودن به سبد خرید
۲۲٪
۱۷۸٫۰۰۰
۱۳۹٫۰۰۰

دیدگاه کاربران

دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است