سلامز خوش اومدیز! | کد تخفیف خرید اول : welcome | ارسال سفارشات 2 الی 10 روز کاری
کتاب به امید دل بستم اثر لنکالی از نشر داهی

کتاب به امید دل بستم اثر لنکالی از نشر داهی

درباره موضوع کتاب به امید دل بستم 
کتاب به امید دل بستم رمانی از لینکالی است. لینکالی نویسنده‌ی جوانی است که با انتشار این رمان استعداد خود را در داستان‌نویسی به اثبات رساند. داستان کتاب به امید دل بستم در بیمارستان می‌گذرد. مکانی که تداعیگر درد، شکایت، فغان و در سیاه‌ترین شکلش، مرگ است. اما این رمان، روایتی برای زندگی، عشق و امید است. شخصیت‌های داستان که بیمارند و «سَم» در مرکزیت آن‌هاست، عشق، شور زندگی، ماجراجویی و هیجان را نیز تجربه می‌کنند. هرچند این ماجراجویی‌ها به دزدی هم می‌رسد؛ اما دزدی‌ها و دروغ‌گویی‌های جاری در داستان آن‌قدر سیاه نیست که معصومیت و جذابیت شخصیت‌ها را از بین ببرد.  داستان کتاب به امید دل بستم با مرگ آغاز می‌شود. مرگی که طلیعه‌ی داستان را به تلخی می‌کشاند. این مرگ و تلخی، تنها نقطه‌ی سیاه و دردناک داستان نیست. باز هم می‌توان رنگ مرگ را در داستان دید و شخصیت اصلی نیز با دردهایی این‌چنین مواجه می‌شود. شخصیت‌های داستان، با بیماری‌های سخت و مزمن مواجه‌اند. آن‌ها تصمیم می‌گیرند روزگار سخت خود را با هم و روزهایشان را با خوشی‌ها و ماجراجویی‌های کوچک بگذرانند. از درد عبور کنند و امید را در آغوش بگیرند. ‌یکی از سرگرمی‌ها یا دلخوشی‌های غریبی که شخصیت‌های بیمار داستان برای خود برمی‌گزینند، دزدی است. دزدی‌های کوچکی که با یک شیطنت کوچک در بیمارستان آغاز می‌شود و رفته‌رفته با برنامه‌ریزی شخصیت‌های داستان بزرگ‌تر می‌شود و لحظه‌های عجیبی را رقم می‌زند. همین سرگرمی‌هاست که این شخصیت‌ها را به هم نزدیک می‌کند و می‌شود آخرین دلخوشی‌ آن‌ها برای گذراندن باقی‌مانده‌ی عمرشان. کتاب به امید دل بستم را پگاه فرهنگ‌مهر به فارسی برگردانده و انتشارات مجید آن را روانه‌ی بازار کتاب کرده است.

بخشی از متن کتاب به امید دل بستم 
«یادم نمی‌آید بیدار شده باشم یا اصلاً خوابیده باشم. واردِ دنیای دیگر و شکل دیگری می‌شوم. انگار که از این دنیا فاصله گرفته‌ام، روی یک دانه شن یا ابری که خیلی به زمین نزدیک است تمرکز کرده‌ام و ناگهان به یاد آوردم کجا هستم. گل‌های وحشی و علف‌های بلند در سرتاسر زمین رشد کرده‌اند و ذره‌ای از شهرنشینی به این زمین نفوذ نکرده است. پرنده‌ها آواز می‌خوانند، حیواناتِ کوچک دنبال غذا می‌گردند و درخت‌ها، مرتع را قاب گرفته‌اند. آسمان لبهٔ بوم به کوه‌ها می‌رسد و دیگر هیچ نیست جز آب.  «وای، چه خوب.» باد، صدایی را هم همراه با خود می‌آورد. من به عطر اقیانوس روی می‌کنم و رنگ آبی که در خط ساحلی کف می‌شود. «بیدار شدی.»  پسری کنارم نشسته و به منظرهٔ دیگری چشم دوخته و گلدانی را با آستین‌های یک ژاکتِ دزدیده شده کفِ دو دستش گرفته است.  سؤال می‌کنم: «من دارم خواب می‌بینم؟»  سر تکان می‌دهد.  «من تابه‌حال در رؤیای هیچ‌کس نبودم.»  می‌گوید: «فکر نمی‌کنم این رؤیایِ من باشه. به نظرم رؤیایِ تو هم هست. مثلِ دو نقاشی که از پسِ قاب‌هایشان با هم تلاقی کردند.  دوباره به مزرعه خیره می‌شوم، به زندگی و نوری که در آن جریان دارد. سپس به دریایِ بی‌کرانِ او روی می‌کنم؛ بوی شوری و ابرهایی که در دوردست‌ها دارند شکل می‌گیرند.  می‌گوید: «می‌خوام کُر رو هم بیارم پیش خودم. اینجا خیلی دنجه و به‌جز صدای موج‌ها خیلی بی‌سروصداست.» او به آب‌های آرام و شن‌های تیره اشاره می‌کند. من اما وقتی صحبت می‌کند به صورتش نگاه می‌کنم. لب‌هایش کمی از هم فاصله می‌گیرند و گوشه‌های لبش از فکر اینکه سی هم روی این سنگ‌ها با او قدم بزند بالا می‌رود.»

۳۷۰٫۰۰۰
۳۷۰٫۰۰۰تومان
افزودن به سبد خرید
افزودن به سبد خرید
۳۷۰٫۰۰۰۳۷۰٫۰۰۰

دیدگاه کاربران

دیدگاهی برای این محصول ثبت نشده است